رادمانرادمان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

رادمان

آرامش

پسرم ، آرامش خود را به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نکن تا همیشه آن را داشته باشی ...
27 بهمن 1392

خاطره...

سلام پس عزيزم كمي سرم شلوغم كمتر ميتونم برات بنويسم اما در اين شكي نيست كه همه جا همراهمي تو ذهن و فكرم ، دلم و هر كجا كه باشم همواره به يادتم و با ياد توست كه زنده ام و نفس ميكشم الان چند شبه كه بيتابي ميكني و خوب نميخوابي . مدام گريه ميكني. تازه بدغذا هم شدي . فكر ميكنم بخاطر لثه هات باشه كه ميخواي دندون دربياري. قربونت برم كه اصلا طاقت ناراحتي اتو ندارم. امروز از خاله شهره چند تا راهنمائي برات گرفتم كه كمتر اذيت بشي. انشاءاله كه كارامد باشه چند وقتي هم هست كه چهاردست و پا شدي و هر ورجه وورجه ميكني قربونت برم كه دلم ضعف ميره از شيطنت هات هر طرف ميري تا ميگم كجا كوچولوي من، بيشتر فرار ميكني و تند تند در ميري. عاشقتم...
27 بهمن 1392

شعر ... آرزو

        با توام ای لنگر تسکین! ای تکانهای دل! ای آرامش ساحل! با توام ای نور! ای منشور! ای تمام طیفهای آفتابی! ای کبود ِ ارغوانی! ای بنفشابی! با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین! با توام ای شادی غمگین! با توام ای غم! غم مبهم! ای نمی دانم! هر چه هستی باش! اما کاش... نه، جز اینم آرزویی نیست: هر چه هستی باش! اما باش!   قیصر امین پور ...
27 بهمن 1392

شعر...

  با تمام مداد رنگی های دنیا به هر زبانی که بدانی یا ندانی خالی از هر تشبیه و استعاره و ایهام تنها یک جمله برایت خواهم نوشت دوستت دارم... ...
27 بهمن 1392

دندون موشی

يه ماهي  ميشه عشق مامان دوتا دندون به دندوناش اضافه شده ... مامان فداش بشه كه با اون دندوناي تا به تاش وقتي ميخنده شيرين تر از هميشه ميشه ....  اتوبوس- بعد از باشگاه
14 دی 1392

عشق مادرانه1

  کوچک رویایی من دنیا اگر خودش را بکشد نمی تواند به عشق من به تو شک کند تمام بودنت را حس می کنم حاجتی به استخاره نیست عشق ما ، عشق من به تو عشق تو به من یک پدیده است.... ...
14 دی 1392

عشق مادرانه2

  از تو یک نقاشی می کشم تو را با آن لبخند زیبایت با آن چشمهای معصوم و پر از آرامشت تجسم می کنم فقط لبخند تو ماندگارتر و زیباتر از مونالیزاست به دنیا کاری ندارم اما ، ماندگارترین اثر در وجود من توئی تو .... ...
14 دی 1392

اگه تو نبودی......؟!!!

پسر نازنینم,   مهربون دوست داشتنی،بالاترين اميد زندگی ام،اگه تو نبودي زندگی ام چه بی رنگ و بی معنی بود.اگه تو محرم شبای خلوت و سنگ صبور حرفای نگفته ام نبودی،سقف طاقتم تا کجا تاب می اورد؟قامت صبرم تا کجا رشد می کرد؟ تو که اغاز و شروع هر فکر قشنگ هستی که توی انديشه من پا گرفته و زنده شده، تو که حتی خيال حضورت شکوه خيال انگيز يه روياست،همون حضور عزيزيکه وقتی يه نمه از عطرش تو ذهنم می پيچه مست و مدهوشم ميکنه واسه تموم عمرم. تو که بودنت يه دنيا صفاست. دوری از تو پر از ملاله وبدون ت و موندن چقدر محال.     چقدر خوشبختم که تو رو دارم،چه سعادتی که تو منو دوست داری و چه خوشبخت تر...
6 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمان می باشد