رادمانرادمان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

رادمان

درد دل

پسر عزیزم   از اینکه دیر به دیر برات مینویسم منو ببخش. همه اش بخاطر مشغله کاری امه. اما همین خوبه که وقتی از سر کار به خونه برمیگردم همه هم و غم ام میشی تو .... و همه وقتم برای پسر گلمه ...  ولی خیلی ناراحت شدم چون دیروز و پریروز خیلی حالت بد بود و مامانی و بابائی غصه خوردن یه دفعه نصف شبی تب کردی فکر میکنم بازم اون کوچولوهای سرسخت یعنی دندونای کوچولوت میخوان بزنن بیرون که دارن تورو اذیت میکنن... اشکالی نداره عزیزم عوضش تو هم با خوردن غذاهای خوشمزه تلافی اشو در میاری... قربونت برم از راه دور میبوسمت.... عاشق تو - مامان آزاده ...
10 مهر 1392

رادمان در هشت ماهگی(تولد دوستش مشکات)

        تنها دليل من که اين جهان زيباست  و اين حيات عزيز و گرانبهاست ، لبخند چشم توست .   هر چند ، با تبسم شيرينت آنچنان از خويش می روم ، که نمی بينمش درست . لبخند چشم   تو در چشم من، وجود خدا را آواز می دهد.   در جسم من تمامی روح حيات را پرواز می دهد . جان مرا که دوريت از من گرفته   شيرين و خوش به من باز می دهد.           ...
7 مهر 1392

تولدت مبارک

  دفترچه ی خاطرات قلبم را که خالی از عشق و یکرنگی بود  سرشار از عشق و محبت کردی ، نازنیم ، زیباترینم  حضور گرم و همیشگی ات را از خداوند مهربان هزاران هزار بار سپاس می گویم پسر دلبندم تولدت مبارک   دیروز 92/07/06 تولد یکسالگی رادمان عزیزم بود امیدوارم در تمام مراحل زندگیت سالم,سرحال,موفق و کامروا باشی...   ...
7 مهر 1392

عاشقانه هایم برای تو...

خوشبختی داشتن کسی ست... که بیشترازخود ، تو را بخواهد... و بیشتر از تو...هیچ نخواهد.. و تو برایش تمام زندگی باشی...   آره پسر عزیزم خوشبختی یعنی خود خود تو ....  
2 مهر 1392

مسافرت 20 مهرماه92-محمود اباد

      ﺧــــــــــﺪﺍﯾﺎ ﺷــــــﮑﺮﺕ ... ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷــﺘﻨﺶ ﺑﻮﺋـــﯿﺪﻧﺶ ﺑﻮﺳـﯿﺪﻧﺶ ... ﺍﻭﻥ ﺑﺰﺭﮔــــﺘﺮﯾﻦ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﺍﻣﯿــــﺪ ﻣﻨﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻨﻪ ﻧﻔــﺲ ﻣﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿـــﺎﯼ ﻣﻨﻪ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻫﯿﭽـــــــــــﻮﻓﺖ ﺍﺯﻡ ﻧﮕﯿﺮﺵ ...
31 شهريور 1392

زیباترین فصل خدا - فصل تو

  سلام پسر عزیز تر از جانم, فقط یک روز دیگه مونده تا ماه تو , ماه مهر , همون ماه مهربانی , همون ماه عشق , همون ماه خدائی... همون ماه زیبا از فصل پائیز... همون فصلی که مامان بی اندازه عاشقشه و حالا وجود تو بهانه ای است برای هر چه عاشق تر شدن... و فقط چند روز مانده تا روز میلاد تو , روز میلاد نور , روز میلاد عشق... ششم مهر...که هر چی از قشنگی های این یکسالی گه گذشت برات بگم باز هم کم گفتم... شیرین من , هدیه تو به من وجودته ,هر روز بزرگ و بزرگتر شدن وقد کشیدنته... من و بابا و اطرافیان واقعا لذت میبریم از اینکه هر روز با شیرینکاریهات دل مارو میبری . یه وقتهائی از بس محکم ماچت میکنم که فکر میکنم دن...
30 شهريور 1392

نصیحت مادرانه

پسر مهربونم, با همه احساسی که نسبت به شعور و دانائی تو هر چند در این سن کم دارم,  یک نصیحت مادرانه برایت دارم, " در همه زندگیم زیاد بودند کسانی که برایم دست تکان دادند ، اما کم بود دستانی که “تکانم” دادند . . . " از تو میخواهم که در انتخاب دوستانت بسیار دقت کنی و اگر انتخاب کردی و اورا لایق رفاقت با خودت دانستی همیشه و در همه حال کنارش باش و قدرش را بدانی , چون دوست خوب مثل گنج میمونه که خیلی کمه اما بسیار ارزشمند است ...
26 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمان می باشد