زیباترین فصل خدا - فصل تو
سلام پسر عزیز تر از جانم,
فقط یک روز دیگه مونده تا ماه تو , ماه مهر , همون ماه مهربانی , همون ماه عشق , همون ماه خدائی...
همون ماه زیبا از فصل پائیز...
همون فصلی که مامان بی اندازه عاشقشه و حالا وجود تو بهانه ای است برای هر چه عاشق تر شدن...
و فقط چند روز مانده تا روز میلاد تو , روز میلاد نور , روز میلاد عشق... ششم مهر...که هر چی از قشنگی های این یکسالی گه گذشت برات بگم باز هم کم گفتم...
شیرین من , هدیه تو به من وجودته ,هر روز بزرگ و بزرگتر شدن وقد کشیدنته... من و بابا و اطرافیان واقعا لذت میبریم از اینکه هر روز با شیرینکاریهات دل مارو میبری . یه وقتهائی از بس محکم ماچت میکنم که فکر میکنم دندونام لق شدن بخدا... ( تازه اشم عزیز ملی جون هم مثل من میچلوندت , بابا ئی عباس هم که دیگه نگو از بس دوستت داره اصلا زمین نمیذارت و مدام بغلشی ( امیدوارم روزی قدردان محبت هاشون باشی چون وقتی من سر کار هستم در نبود من زحمت تو رو دوششونه و خیلی زحمت برای مراقبت از تو میکشن ... از همینجا دستان پر مهرشون رو میبوسم و میگم ک شرمنده همه زحماتشون هستم .... مامان و بابای عزیزم دوستان دارم و با تمام وجود بخاطر زحماتی که برایمان میکشید از شما سپاسگزارم)و همینجوری شده که جنابعالی بقلی شدی و منو کشتی... از بس آویزون من میشی که بغلت کنم.)
تازه تازه ام (یک ماه ونیمی میشه) یاد گرفتی بدون اینکه از جائی بگیری خودت می ایستی و خودتو تشویق میکنی و دست میزنی وکلی ذوق میکنی .. اما توی راه رفتن خیلی تنبلی هر چقدر هم که من و بابا کمک میکنیم بازم میترسی...
اما اون روز هم نزدیکه که دل مارو شاد کنی و تاتی تاتی بدوئی بقل مامان و بابا....
عاشق همیشگی و - مامان آزاده