رادمانرادمان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

رادمان

فرشته اي به نام مادر...

1392/2/26 12:19
نویسنده : ماماني
78 بازدید
اشتراک گذاری

 

« فرشته اي بنام مادر »

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و پرسید: می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید اما من به این کوچکی بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟

خداوند پاسخ داد: از بین تعداد بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.

 کودک گفت: اما این‌جا در بهشت من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.

 خداوند لبخند زد و گفت: فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.

 کودک ادامه داد: من چطور می‌توانم بفهم مردم چه می‌گویند وقتی حتی زبان آنها را نمی‌دانم.

 خداوند گفت: فرشته تو زیباترین و شیرین‌ترین واژه‌هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد چگونه صحبت کنی.

 کودک با ناراحتی گفت: وقتی می‌خواهم با شما صحبت کنم؟

 اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت: فرشته‌ات دستهایت را در کنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد خواهد داد که چگونه دعا کنی.

 کودک سرش را برگرداند و پرسید: من همیشه به این دلیل که دیگر نمی‌توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.

   خداوند لبخند زد و گفت: فرشته‌ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود.

 کودك می‌دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال دیگر از خدا پرسید: خدایا اگر من باید همین حالا بروم، نام فرشته‌ام را به من بگو؟

خداوند پاسخ داد: نام فرشته‌ات اهمیتی ندارد اما تو به راحتی می‌توانی او را « مادر » صدا کنی...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادمان می باشد